ايشان بلوچ را در اقليم جغرافيايي خود مهاجر خوانده اند. پيش قضاوت در
باره متعصب بودن ايشان به صرف يك لفظ كوتاه، امري عجولانه و به دور از عقل و انصاف
است. اما اين را هم خوب بايد دانست كه تعصب لزوما به تندي لحن و تنش و قيل و قال
نيست. به باورهايي است كه گاه در عمق ضمير فرد پنهان است و به گاه خويش به عملش وا
مي دارند
.
در جوابيه آقاي حسين الله ديني خطاب به يكي از هم صنف هايش دو سه نكته
مستتر بود كه دريغ ديدم دست كم به يكي شان كه فراتر از بحث نامبرده بود بي پاسخ
بگذرم.
صرف نظر از لحن مقبول و پاسخگويي غير جدلي ايشان كه بسيار هم در خور
تقدير است، ايشان بلوچ را در اقليم جغرافيايي خود مهاجر خوانده اند. پيش قضاوت در
باره متعصب بودن ايشان به صرف يك لفظ كوتاه، امري عجولانه و به دور از عقل و انصاف
است. اما اين را هم خوب بايد دانست كه تعصب لزوما به تندي لحن و تنش و قيل و قال
نيست. به باورهايي است كه گاه در عمق ضمير فرد پنهان است و به گاه خويش به عملش وا
مي دارند.
اين كه سردبير تنها نشريه هفنگي منتسب به جامعه بلوچ (به دليل مدير
مسئول و صاحب امتياز بودن نماينده پيشين زاهدان كه خود را از چهره هاي شاخص بلوچ
مي دانند) آن ها را مهاجر مي داند، نکته ای است که با هيچ منطق و معادله اي قابل
توضيح نيست.
جناب آقاي الله ديني سردبير محترم هفته نامه استاني مرز پر گهر!
با سلام. در اين ترديدي نيست كه همه مان ايراني، و هر نقطه ايران سراي
تك تك مان است و اين با هم بودن جلوه گاه شكوهمند ترين زيبايي ها است. اما بوم ها،
اقليم ها و خرده فرهنگ هاي درون، ولو اگر به امتزاج دربيايند، جابجا شوند، ضعيف و
كم رنگ شوند، بازهم وجود دارند و وجود شان را بايد با ارزش دانست. اگر غير اين بود
مرحوم "ططري" ايراني و ايراندوست وانقلابي، براي يك نام
"كرمانشاه" اينقدر نمي جنگيد، كه تا بازپس ستاندنش هم از پا ننشست.
فرموده اید: همه ما از سیستانی و بلوچ، کرد وعرب ، کرمانی و یزدی
وبیرجندی مهاجرینی هستیم که به این گوشه از سرزمین ایران آمده ایم
الله ديني عزيز! ساکن شدن گله دار هاي سرحدي از دامنه های حوالي دزداب
به اين شهر نوبنياد را "مهاجرت" نمي گويند. مهاجر در عرف مالوف به كسي
مي گويند كه از شهري، استاني ، كشوري، و يا به خصوص از اقليم و جغرافيايي ديگر به
جايي آمده باشد. بلوچ ها اگر چه در شهر سازي ضعيف و شايد فاقد سابقه باشند، اما ترديد
در بومي بودن شان در زاهدان از عجايب هفتگانه است. آيا زاهدان در خلاء بنا شده و
يا در اقليم بلوچستان؟ اگر اين گونه باشد كه شما مي فرمائيد بايد بلوچ ها را در
خاش و پهره و چابهار هم مهاجر دانست. چرا كه این شهرها هم پیش تر یا اصلا وجود
نداشته اند و یا از قامت ابادی هایی کوچک فراتر نرفته اند و تنها به برکت برنامه
هاي سياسي و اقتصادي و نظامي بوده که بدل به شهرهای گسترش یافته امروزین شده اند.
در خاستگاه نظامي بودن خاش كه ترديدي نيست. پهره را هم مي دانيد كه مي گويند نادر
شاه آب و انار آن جا را پسنديد و آن را شهر كرد. چهبار هم قدمتي ندارد و در مقابل
آن "طيس" با قدمت چند هزاره هنوز يك ابادي باقي مانده است و همينطور شهرهاي ديگر كه
قدمت باستاني دارند چون "كسركنت" (قصرقند) و غيره كه هيئت شهر به معناي امروزين
به خود نگرفته اند
.
دوست من مرزها را مي شود جابه جا كرد و جمعيت را نيز. اما جغرافيا را
چطور؟!
بله، زاهدان كلان شهري است كه نه فقط از همه جاي ايران، بلكه حتي پيش
از همه سيك هاي هندي و امروزه شايد بيش از همه افغاني هاي خارج از ايران در آن سكني
گزيده اند. اين روالي است كه در همه جا هست. جمعيت را مي شود جابجا كرد. كردهاي
كردستان را به سنگان بلوچستان و قوچان خراسان كوچاند. مرزها را هم مي شود جابجا
كرد. جاسك و ليردپ و منوجان و بشاگرد بلوچ نشين را به هرمزگان و كرمان داد. بخش
اعظم سيستان را به افغانستان داد و دوثلث بلوچستان را به پاكستان. ابن رويه تاريخ
بوده و هست. اما كسي در اقليم خود مهاجر نمي شود.
حالا كه همه مان فهميده ايم و بر اين باوريم كه سياسيت رضاخاني در
تخريب بوم ها و اقليم و ها خرده فرهنگ ها به بهانه ايجاد به زعم خودش ايران واحد،
غلط بوده چرا بر اين طبل بايد كوبيد. "ايراني بودن" فراتر و مستدل تر و
مستحكم و ارزشمند تر از آن است كه براي پاسداشتش ناچار از توسل به همان رسم
رضاخاني شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر