v

v

۱۳۹۱/۱۱/۲۸

بلوچستان در مسیر استقلال غلام محمد محمدی؛ پژوهشگر و کارشناس دیورند بخش اول



دولت مستقل بلوچستان در سال ۱۸۳۹ هنگام تجاوز انگلیس برای دفاع از حاکمیت خود، با نیروهای انگلیس درگیر شده و در عین حال، انگلیس ها را راه نداد و وظیفه آذوقه رسانی آنها را به عهده نگرفت. انگلیس بعد از فتح قندهار و کابل، دوباره به بلوچستان لشکر کشیدند. مهراب خان با ۴۰۰ نفر از همراهان بلوچ خود کشته و ۲ هزار نفر دیگر به اسارت درآمدند؛ چون تعدادی از فئودال های مغرض، خیانت کرده، او را تنها گذاشته بودند
 .
بلوچستان یکی از ۴ صوبه یا ایالت شامل در تشکیل دولت فدرالی پاکستان است که بر اساس آخرین آمارها بیش از ۲۰ میلیون نفر جمعیت دارد و مساحت آن ۳۷۰ هزار کیلومتر مربع بوده، وسیعتر از هر ایالت دیگر دولت پاکستان می باشد.۱
بر اساس اطلاعات سایت “ویکیپدیای پاکستان” به استناد آمار سال ۲۰۰۶، از جمله جمعیت ۱۸۵ میلیونی پاکستان، بلوچ ها ۳٫۵۷ درصد و پشتون ها ۱۵٫۴۲ درصد جمعیت پاکستان قلمداد گردیده اند.۲
در حال حاضر بلوچ ها در سه کشور پاکستان، ایران و افغانستان زیست دایمی دارند که بزرگترین محل اسکان آنها در داخل نقشه پاکستان بیش از ۶٫۵ میلیون، در قلمرو ایران ۱٫۵ میلیون و چندصدهزار نفر در کشور فاقد احصاییه جمعیت (افغانستان) و نیز به طور پراکنده در سایر نقاط جهان زندگی می کنند. بنابر ادعای مقامات ایرانی، وضع معیشتی بلوچ ها در داخل ایران، بهتر از پاکستان و افغانستان است. از سوی آنها این ادعا نیز وجود دارد که سرزمین بلوچ های پاکستان در گذشته ها جزو خاک ایران قدیم بوده و باید به ایران ملحق شود.۳
برای جلوگیری از دامنه دار شدن بحث به طور اجمال و اختصار، صِرف بر تاریخ معاصر بلوچستان مکث می کنیم.
حاکمان بلوچستان از قرن ۱۳ میلادی و از زمان حکومت میرحسین؛ نواسه پنجم میر قنبر منصوب به قبیله “بروهی بلوچ”، به حکومت در بلوچستان ادامه داده بودند. بازهم در قرن ۱۷ میلادی، میراحمد خان از همین سلسله، جای حکمرانان سابق را در حلقه ای کوچکتر گرفت که مرکز آن قلات بود. میراحمدخان در سال ۱۷۱۶ م مرد، جایش را میرمهراب خان پسرش گرفت؛ چون میرمهراب خان در جنگ داخلی کشته شد، بعد از وی برادرزاده اش میرسمندرخان حکمران قلات گردید، متعاقب آن میراحمد خان پسر مهراب خان حاکم بلوچستان شد.
یکی از افراد همین طایفه، میرنصیرخان است که عضو جرگه شیرسرخ قندهار برای گزینش احمدشاه به حیث پادشاه نیز بوده است؛ اما بر ضد دولت احمدشاه در سال ۱۷۵۹ م قیام نموده، شکست خورد و رسماً پادشاهی ابدالی را پذیرفت؛ لیکن در عمل، حکمران مستقل بود.۴
تاریخ بلوچستان گواه است که این مردم سلحشور، به هیچ فرمانروایی، سر تعظیم فرود نیاورده، همواره مستقل زیسته اند. احمدشاه ابدالی نیز بعد از رسیدن به قدرت، از طریق نرمش و نوازش رهبران بلوچ در صدد گسترش سلطه خویش به آن مناطق گردید.۵
هرچند احمدشاه ابدالی، محبت خان بلوچ را به سرداری کل بلوچستان مفتخر و نوازش فرمود؛ اما محبت خان نیز مردی تسلیم طلب نبود. وقتی از قندهار به محل خود برگشت در سال ۱۷۴۸ م (سال دوم زمامداری احمدشاه) از نخستین قیام کنندگان بر ضد دولت احمدشاه ابدالی می باشد.۶
چون تطمیع و نوازش نتوانست، روحیه آزادیخواهی او را خدشه دار سازد، موصوف کاکرهای بلوچستان را با خود متحد ساخته، بر ضد دولت درانی قیام کرد. در جنگ خونینی که میان بلوچ ها به فرماندهی محبت خان، قیام خان و ملاحیات خان درگرفت، به نسبت فقدان امکانات کافی، بلوچ ها شکست خوردند. محبت گرفتار و با اهل و عیالش، به قندهار منتقل و زیر نظارت قرار گرفت. احمد شاه، برادرش حاجی خان بلوچ را به حیث حاکم بلوچستان شناخت؛ اما بعد از اشتراک محبت خان در قیام لقمان خان برادرزاده احمدشاه در قندهار در تفاهم با سران بلوچ، نصیرخان را که عضو جرگه شیر سرخ به طرفداری از احمدشاه بود، حاکم بلوچستان شناخت.۷
دومین قیام بزرگ بر ضد دولت درانی، قیام بلوچ ها به رهبری نصیرخان بلوچ در سال ۱۷۵۹ م بود. این قیام وقتی صورت گرفت که نیروهای احمدشاه درانی، به وسیله مرهته ها در هندوستان تار و مار گردیده بود. نصیرخان که زمینه را برای رهایی از قید دولت درانی مساعد یافته بود، دست به قیام آزادیخواهانه زد.
مولف “تاریخ احمدشاهی” می نویسد:”نصیرخان قدم به صحرای محال اندیشی و بوالهوسی زده، حدود یکصد هزار نیروی جنگی را جمع آوری نمود. احمدشاه درانی نیز به سرعت از هندوستان برگشته، برای حفظ ماتعدم، نیروهایی را به شورابک اعزام کرد. آنها تعدادی از قلعه ها و خانه های بلوچ ها را اشغال و تعدادی اهالی را به اسارت گرفتند.۸
تصادم دوم که میان نیروهای نصیرخان و نیروهای شاه ولی خان وزیر به وقوع پیوست، نیروهای شاه ولی خان؛ وزیر احمدشاه شکست خوردند؛ اما نصیرخان آنها را تعقیب نکرد. در مرحله سوم احمدشاه ابدالی خودش با نیروی بزرگ نظامی برای سرکوب بلوچ ها به میدان شورابک رفت.۹
به نوشته مرحوم قاضی عطاالله خان پیشاوری، دشت شورابک از کثرت سپاه احمدشاه، در خود می جوشید؛ اما نصیرخان با شجاعت و دلاوری تمام، بالای نیروهای احمدشاه درانی حمله کرد، چون خطوط دفاعی نیروهای احمدشاه محکم بود، عقب نشسته، در شاه مران موضع گرفت.۱۰
در این جنگ که بزرگترین فرماندهان احمدشاه ابدالی و تمام سران قبایل هشتگانه قندهار با نیروهای قومی شان اشتراک داشتند، دست به نابودی بلوچ ها زدند، بلوچ ها در حالی که با دلیری می جنگیدند، در نتیجه از چندسو محاصره شده، سنگرهای خود را از دست دادند. شدت این جنگ به حدی بود که دو طرف، اسلحه را کنار گذاشته در جنگهای تن به تن، سر و گردن و دست و پای همدیگر را می شکستند. بلوچ ها مجبور شده تن به مصالحه دادند.۱۱
میان آنها یک معاهده صلح ۵ ماده ای امضا گردید که در آن آمده است:
۱٫ بلوچستان عضویت خود را در دولت درانی می پذیرد.
۲٫ بلوچستان در جنگ های خارجی قشونی(شش هزار نفری) را در اختیار دولت ابدالی می گذارد؛ اما از آنها صِرف در جنگ های خارجی می تواند استفاده کند، نه جنگ های داخلی.
۳٫ مصارف این قشون به عهده دولت ابدالی خواهد بود.
۴٫ بلوچستان از پرداخت مالیات سالانه، معاف است.
۵٫ به منظور استحکام دوستی، احمدشاه با دختر نصیرخان بلوچ، ازدواج می نماید. بلوچ ها علیه دولت ابدالی، دیگر دست به قیام نمی زنند.۱۲
هرچند جنگ پایان یافت؛ ولی ملاحظه می شود که بلوچ ها خواست خود را بالای دولت درانی تحمیل نموده اند. یعنی بلوچ ها در حد یک کنفدریشن یا اتحادیه سست بنیاد میان دو دولت مستقل به نام جزئی از اداره ابدالی احمدشاه ابدالی بوده اند و این خودمختاری تا دوره حاکمیت زمان شاه درانی ادامه یافته است.
در سال ۱۸۰۲ م (دوران سلطنت شاه محمود) بار اول، وقتی بلوچ ها متوجه شدند که پسران تیمورشاه، مانند گرگ های گرسنه به جان همدیگر افتاده اند، باز هم موقع را مساعد یافته، اعلام استقلال کامل نمودند.
اما مرحوم غبار به اشتباه نوشته است که هنگام لشکرکشی اول انگلیس به افغانستان(۱۸۳۹م) دولت بلوچستان تابع دولت افغانستان بوده است.۱۳٫ در ادامه نوشته است که هیئت انگلیسی همراه برنس به وسیله محمدشریف خان؛ حاکم گنداوه و نایب محمدحسین خان نمایندگان مهراب خان، پذیرایی و میان شان مذاکره صورت گرفت. برنس، مسوده قراردادی را از جیب خود کشیده ارائه کرد که در آن نوشته بود:”دولت بریتانیا سالانه ۲۰۰ هزار روپیه و عجالتا ۱۲ هزار روپیه به حاکم بلوچستان می پردازد و مهراب خان را یگانه حاکم بلوچستان به رسمیت می شناسد. در مقابل، بلوچستان، امنیت راه بولان را برای عبور نیروهای بریتانیا و شاه شجاع درانی، مصون نگهدارد و هم حاکم بلوچستان وظیفه آذوقه رسانی اردوی شاه شجاع و بریتانیا را به عهده گیرد.”
اما محمدحسن خان، سید محمد خان و گل محمد خان(مرد مقتدر حکومت قلات) این خواست انگلیس ها را رد کردند؛ اما شخص مهراب خان، به خاطر اینکه، انگلیس به منظور ایجاد نفاق با سران اقوام براهوی، وارد معامله نشود و اتحاد بلوچستان برهم نخورد، قبول کرد که هنگام سوقیات انگلیس به سوی قندهار، بی طرف می باشد؛ اما بی طرفی برای انگلیس، مصونیت راه بولان را برای عبور و مرور از بولان، تضمین نمی کرد، ممکن بود اچکزایی ها اخلالگری کنند.
موهن لعل هندی(کارمند برجسته استخبارات انگلیس) کوشیده با وعده و وعید، مهراب را برای امضای این قرارداد راضی کند؛ اما بلوچ ها اوراق این قرارداد را در راه از چنگ کارمندان انگلیس ربوده، آنها را دست خالی ساختند و از سوی دیگر به محل اقامت رییس هیات انگلیس(برنس)مسلحانه حمله کردند. انگلیس ها مجبور شدند که راه خود را چپ کنند و موضوع بلوچستان را بعد از فتح قندهار، موکول نمایند.۱۴
هرچند بعضی از شووینست های بیمار وطن ما، ادعای بلند بالا داشته می پندارند که هنگام امضای معاهده دیورند، پشتونستان و بلوچستان جزو خاک افغانستان بوده است و باید به افغانستان ضمیمه گردد؛ در حالی که به استثنای مدارک فوق و به رؤیت کتاب “احصاییه درانی ها” که به وسیله  راولسن؛ مورخ و افسر نظامی انگلیس هنگام تجاوز اول آن کشور که از روی آرشیف رسمی درانی با دقت نوشته شده، بلوچستان حتا به دولت ابدالی مالیه نپرداخته است.۱۵
اما در صفحه ۶ کتاب عبدالکریم بخارایی که در دربار شاه محمود درانی مدتی زیسته بود، زیر عنوان “مالیات اراضی مردمان غیر پشتون” بسیار ناچیز مبلغ ۲۰۰ هزار روپیه ذکر شده است که آنهم شاید مصارف قطعه نظامی ای بوده باشد که در جنگ های خارجی احمدشاه ابدالی ایفای وظیفه می کردند.۱۶
اما از دور اول پادشاهی شاه محمود درانی(۱۸۰۲م) بلوچستان کشوری مستقل بوده است. چنانچه مرحوم قاضی عطاء الله خان پیشاوری نوشته است:”بعد از آنکه در سال ۱۸۰۲ م فتحعلی شاه قاجاری، خراسان را اشغال و برای ابد از خاک افغانستان جدا کرد ۳۸ تن خانواده نادر افشار را که سال ها حکمران خراسان غربی بودند به تهران انتقال و همه را قتل عام کرده پسر خود را حاکم خراسان غربی مقرر نمود. بلوچ ها نیز از این پادشاه گردشی استفاده کرده، استقلال  کامل خود را اعلام و از قلمرو ابدالی جدا شدند.۱۷
به نوشته مرحوم داکتر حق نظر؛ مورخ تاجیکستانی، دولت احمدشاه ابدالی بسیار سست بنیاد و شبیه یک کنفدریشن بوده که از یکسو مردم بارها قیام کرده حاکمیت درانی را قبول نداشتند و از سوی دیگر سرزمین های زیر اداره درانی ها به سه گروه تقسیم می شدند:
۱٫ ملک هایی که از سوی حاکمان احمدشاه به طور مستقیم و مطلق العنان و استبدادی اداره می شدند، مانند: قندهار، فراه، هرات، غزنی، کابل، بامیان و…
۲٫ ملک هایی که والیان و حاکمان آنها، از خود منطقه و خودمختار بودند، صرف احمدشاه را به حیث پادشاه، اعتراف می کردند، وابستگی آنها صرف دادن مالیه و یک قطعه سواره عسکری بود که گاهی از دادن آنها نیز تمرد و قیام می کردند. مانند: بلوچستان، خراسان غربی، سند، بهاولپور و…
۳٫ ملک هایی که صرف قبایل پشتون در آنها سکونت داشتند و تابع قید و بسط قبیلوی خود بودند و به خاطر پشتون بودن، اطاعت شفاهی داشتند، مسایل مالی و لشکری منطقه، مربوط خود آنها بود. مانند قبایل افریدی، ختک و بعضی قبایل در دیگر ماورای دیورند امروزی که حتا از احمدشاه ابدالی به خاطر حفظ راه ها پول اضافی می گرفتند.۱۸
اما بلوچ ها از سال ۱۸۰۲ تا ۱۸۴۱ که با انگلیس معاهده امضا کردند و در ۱۸۵۴ معاهده دست و پاگیر ۲۵ فقره ای به امضا رساندند، طی نیم قرن، کاملا مستقل و از ۱۸۵۴ تا ۱۹۴۷ به مدت ۹۳ سال سیاست خارجی شان زیر کنترل و فشار دولت هند بریتانوی و خودمختار بوده در ۱۹۴۸ بعد از هشت ماه، استقلال، به وسیله ارتش پاکستان، اشغال و جزو دولت فدرالی پاکستان ساخته شدند؛ اما مبارزه بلوچ ها برای استقلال کامل به درجه های متفاوت، همیشه جاری بوده است.۱۹
چرا بلوچ ها استقلال می خواهند؟
میرآزادخان بلوچ؛ سکرترجنرال شعبه دولت در تبعید بلوچستان((GOB می نویسد:”بلوچستان طی قرن ها دولت مستقل داشته، به افغانستان یا هند بریتانوی، ارتباط تشکیلاتی نداشت. وقتی در سال ۱۹۴۷ هندوستان تجزیه می شد، دولت بریتاینا مجبور شد، نمای اصلی حکومت بلوچستان را به نمایش بگذارد و یا بلوچستان را به حال خودش رها کند. بلوچستان در حالی که کشوری مستقل بود به وسیله ارتش پاکستان، اشغال گردید.”۲۰
موصوف در ادامه می نویسد:”مطابق اعلامیه استقلال هند در ۱۹۴۷ تمام پیمان ها و قراردادها، میان دولت بریتانیا و گردانندگان دولت های ذیربط تا ۱۵ آگست ۱۹۴۷ به پایان می رسیدند. جناب میراحمدخان که حاکم قلات بود، در همان روز -۱۵ آگست- بلافاصله اعلام استقلال کرد. محمدعلی جناح نیز حاکمیت بلوچستان را زیر اداره خان مذکور امضا کرد.”
نیویارک تایمز در روز ۱۲ آگست -سه روز قبل از اعلام استقلال نیم قاره هند- گزارش داد:”مطابق معاهده ای، پاکستان، قلات را به عنوان یک قلمرو حاکمیت مستقل همراه با وضعیت متفاوت با دولت هند پذیرفته است.”
از دهلی نیز یک بیانیه رسمی صادر شد و حاکی از آن بود که:”قلات حکومت مسلمان در بلوچستان، با پاکستان، موافقتنامه ای دال بر جریان آزاد ارتباطات و تجارت امضا نموده و شاید اینان(بلوچستان و پاکستان) مذاکراتی را برای گفتگو، در مورد امور دفاعی، امور خارجی و ارتباطات نیز به راه بیندازند.”
روز بعد -۱۳ آگست- بازهم نیویارک تایمز، حتا یک نقشه جهانی را که بلوچستان را به عنوان یک کشور مستقل، نشان می داد ترسیم و منتشر کرد.۲۱
روز ۱۵ آگست ۱۹۴۷ میراحمدخان؛ حاکم بلوچستان در قلات، اجتماع بزرگی را در قلات فراهم نموده طی آن، رسما استقلال بلوچستان را اعلام نمود و روز ۱۵ آگست را یکی از روزهای جشن و شادمانی(روز ملی) نام نهاد.
جناب میراحمدخان مجلس علیا و سفلای بلوچستان را شکل داده، این مجلس در جریان نخستین نشست -اوایل سپتامبر ۱۹۴۷- استقلال بلوچستان را تایید و تصدیق نمود.۲۲
محمدعلی جناح تلاش نمود تا میراحمدخان را تشویق به پیوستن به پاکستان کند؛ اما جناب خان و هر دو اتاق مجلس بلوچستان، پیشنهاد پیوستن به پاکستان را رد کردند. دولت پاکستان که امکانات نظامی، سیاسی و اقتصادی باقیمانده از استعمار انگلیس را در اختیار داشت، حالت پرخاشگرانه  و جنگجویانه ای علیه بلوچستان در پیش گرفته، در مارچ ۱۹۴۸ دستور اشغال بلوچستان را صادر کرد و قوت های نظامی پاکستان در ۱۵ اپریل ۱۹۴۸-هشت ماه بعد از استقلال- بلوچستان را مورد تاخت و تاز بیرحمانه قرار داده، مسئولین و تمامی اعضای مجلس قانونگذاری بلوچستان را زندانی نمود.۲۳
به رؤیت این شواهد و مدارک، بلوچستان جزو خاک پاکستان نه؛ بلکه یک کشور مستقل، ولی اشغال شده به وسیله ارتش پاکستان بوده، مستحق تشکیل دولت مستقل می باشد. طی مدت ۶۵ سال، افکار استقلال طلبانه میان نهادهای سیاسی و قومی در بلوچستان در هر شرایط به درجه های متفاوت، فعال بوده است.
سران آزادیخواه بلوچ در ۱۲ اپریل ۲۰۰۷ از طریق اینترنت، اهداف و مقاصد خویش را-با پخش یک اعلامیه جداگانه- به جهانیان اعلام نمودند؛ البته هیات رهبری این حکومت جلای وطن، به صورت مشخص افشا نگردیده؛ ولی شخصی که متصدی امور “وبسایت” در زمینه می باشد به نام میرآزادخان بلوچ، سکرتر جنرال حکومت جلای وطن معرفی شده است.۲۴
در وبسایت مذکور، میرآزادخان، “خان قلات” را به حیث پادشاه حکومت جلای وطن بلوچستان، معرفی نموده است.
به نوشته این وبسایت، تمام مصارف حکومت جلای وطن از فُند شخصی میرآزادخان تمویل می شود، تا کنون از کدام مرجع دیگر، تقاضای مساعدت ملی نکرده است.
میرآزاد خان اظهار داشته است:”بنده اولا بلوچ و بعد مسلمان بوده، هدف اساسی ام، آزادی ملت بلوچ می باشد؛ زیرا بالای مردمان بلوچ، کشورهای پاکستان، ایران و افغانستان، قابض می باشند و روی همین منظور بلوچ ها مبارزات آزادیخواهانه خویش را علیه حکومت پاکستان که پیکر اصلی بلوچ ها را زیر کنترل و اسارت خود دارد، انجام می دهند و تا آخرین لحظه در جهت تحقق اهداف برحق خویش علیه حکومت پاکستان، خواهند رزمید.۲۵.
بلوچ ها مبارزه در راه استقلال را حق مسلم خود می دانند؛ چون بلوچستان از روی اجبار و از طریق نظامی در سال ۱۹۴۸ از اریکه یک دولت متستقل، پایین کشیده شده است.
اکنون می خواهیم منحیث یک کشور مستقل، به حقوق حقه خود برسیم و در این راستا، حمایت جامعه جهانی را خواستاریم.
در حال حاضر که نیروهای جامعه جهانی، در جوار بلوچستان(افغانستان) حضور دارند، پاکستان باید قلمرو اشغالی را تخلیه کند، مرزهای نوین به طور عادلانه، علامه گذاری شوند و مناطق بلوچ نشین در منطقه معین گردد.”۲۶
میرآزادخان بلوچ؛ سکرترجنرال شعبه بلوچستان در تبعید(GOB) از آدرس ساختمانی بلوچ یهود، در اورشلیم مقاله ای زیر عنوان “معاهده دیورند، غیر قانونی است” در اکتبر ۲۰۰۸ برابر با میزان ۱۳۸۷ خورشیدی به نشر سپرده است که به وسیله داکتر محیی الدین مهدی، به زبان دری برگردانده شده و در شماره پنجم مجله دوهفتگی شورای متحد ملی مورخ ۱۵ میزان ۱۳۸۷ منتشر گردیده است که مطالب جدیدی در آن، جلب توجه می کند. آنچه در بالا راجع به بلوچستان آمده است، مقاله مذکور قسمتی از تاریخ معاصر بلوچستان را روشن می کند.
در مقدمه مقاله آمده است:”در مورد معضله دیورند که بلوچستان و پشتونستان پاکستان را از افغانستان متمایز کرده است، چندین نگاه وجود دارد:
۱٫ نگاه ناسیونالیست ها و شووینیست های پشتون افغانستان که اکنون در دولت آقای کرزی، گرد آمده اند، این است که این گروه خواستار الحاق مناطق پشتون نشین پاکستان و حتا بلوچستان به افغانستان بوده، در خواب و خیال افغانستان بزرگ اند.
نگاه نظامیان و برخی سیاستمداران آزمند پاکستان، خواستار انضمام افغانستان به پاکستان یا حداقل انضمام مناطق پشتون نشین افغانستان به پاکستان می باشند.
۳٫ نگاه سوم تشکیل کشورهای مستقل با جمعیت های متجانس پشتون و بلوچ در منطقه.
نگاه چهارم در واقع (خواهان) به رسمیت شناختن وضع موجود، در منطقه بوده، در ضمن تشکیل یک دولت نامتمرکز(فدرال) مانند پاکستان در افغانستان است.
از نظر بلوچ ها معاهده سرحدی دیورند میان افغانستان و صوبه سرحد پاکستان -حالا پشتونخواه- با سرحد میان افغانستان و بلوچستان، حکم حقوقی جداگانه ای دارد. (یعنی به نظر بلوچ ها معاهده سرحدی دیورند، قابل قبول نیست؛ زیرا دولت های مستقل بلوچستان هیچگاه آن را امضا نکرده اند.)
به بیان دیگر، دولت در تبعید بلوچستان، قانونمند بودن معاهده دیورند میان افغانستان و انگلستان را به چالش می کشد، نه اعتبار آن را.۲۷
به استناد این نوشته:”وقتی در ۱۹۴۷، هندوستان تجزیه شده، پاکستان به وجود آمد، معاهده دیورند از سوی محکمه عدالت بین المللی، به طور طبیعی به عنوان یک معاهده نافذ و الزام آور تحت عنوان”پوسیدیتیس جوریمس” به وجود آمد. یعنی اصلی در قانون بین المللی هست که می گوید:ایالات یا دولت های تازه ایجادشده بایستی همان سرحداتی را که پیش از استقلال خود داشتند، داشته باشند.”۲۸
یعنی معاهده الزام آور دیورند، بالای دولت بلوچستان که همیشه مستقل بوده و آن را امضا نکرده است قابلیت انتقال را ندارد؛ اما بالای پاکستان و افغانستان الزام آور است.
همچنین قانون بین المللی شعار می دهد که تغییرات سرحدات قطعا بعد از به وجود آمدن سازمان ملل متحد و منشور آن به موافقه نماینده های واقعی دو جانب است.
وقتی در سال ۱۹۴۹ پارلمان افغانستان، معاهده دیورند را ملغا اعلام کرد، یکجانبه و خلاف قانون بین المللی بود، چون یکجانبه حق الغای آن را نداشت و همچنین سرحد دیورند میان افغانستان و پاکستان، تازه به وجود آمده، مانند سایر معاهدات سرحدی بین المللی دایمی بوده، میعاددار نمی باشد و در هیچ ماده ای از مواد هفتگانه معاهده دیورند و معاهدات تاییدی بعدی آن از میعاد ۱۰۰ یا ۹۹ ساله، ذکری به عمل نیامده است؛ یعنی معاهده دیورند، تاریخ انقضا نداشته و دایمی است. ادعای تحصیلکرده های افغانستان در این مورد واقعیت ندارد.۲۹
در مورد قانونی بودن معاهده دیورند، نظریه پاکستان قانونا درست است. دولت های افغانستان نمی توانند، پاکستان را در دادگاه بین المللی به چالش بکشند.۳۰
دولت مستقل بلوچستان در سال ۱۸۳۹ هنگام تجاوز انگلیس برای دفاع از حاکمیت خود، با نیروهای انگلیس درگیر شده و در عین حال، انگلیس ها را راه نداد و وظیفه آذوقه رسانی آنها را به عهده نگرفت. انگلیس بعد از فتح قندهار و کابل، دوباره به بلوچستان لشکر کشیدند. مهراب خان با ۴۰۰ نفر از همراهان بلوچ خود کشته و ۲ هزار نفر دیگر به اسارت درآمدند؛ چون تعدادی از فئودال های مغرض، خیانت کرده، او را تنها گذاشته بودند.
وقتی توپخانه انگلیس دروازه قلعه مستونگ را به هوا پراند، موصوف با مردانگی شمشیر برداشت و برای دفاع از وطن به صفوف دشمن حمله کرده با رفقای خود، تا دم مرگ جنگید؛ تا همه کشته شدند.۳۱
جای ننگ تاریخی این است که سرداران قندهاری(شیردل خان، پردل خان، کهندل خان، محمدعمرخان) هنگام ورود لشکر انگلیس، میدان جنگ را به دشمن گذاشته بدون جنگ، با خانواده های خود، سر راست به ایران گریختند.
نصیرخان دوم بعد از جنگ های خونین و شکست بلوچ ها در جنگ مستونگ، مجبور شد یک قرارداد ۹ فقره ای را با انگلیسی ها امضا کند و با انگلیسی ها مصالحه نموده در حکومت بلوچستان بماند، گرچه این معامله به نفع انگلیسی ها بود؛ اما آزادی داخلی حکومت نصیرخان دوم را تصدیق کردند.
انگلیسی ها با شیطان خصلتی همیشگی با تعدادی از دیگر سران اقوام در تماس شدند که ایجاد نفاق را در پی داشت، به این سبب، نصیرخان را باز مجبور ساختند، در سال ۱۸۵۴ معاهده ۲۵ فقره ای دیگری را امضا کند. این معاهده دست و پای بلوچستان را بسته می کرد.
به نوشته مرحوم غبار، مردم بلوچ بر ضد انگلیس با وجود این معاهدات، قیام کرده، نیروهای انگلیسی را از کویته و مستونگ بیرون راندند؛ تا اینکه طرح سوم سندیمن را انگلیسی ها عملی کردند و در سال ۱۸۷۶ معاهده ۱۸۵۴ با تغییراتی تمدید شد که بر اساس آن، کوژک، بولان و نواحی آن، زیر سلطه انگلیسی ها رفت؛ اما هویت خودمختاری بلوچستان باقی ماند.۳۲
در همین سال ها که انگلیس ها بر کویته مسلط می شدند دور دوم پادشاهی امیر شیرعلی خان بود؛ اما از گور امیر شیرعلی خان، صدایی برنخاست تا اینکه دو سال بعد انگلیس ها بار دوم به افغانستان تجاوز کردند، امیرشیرعلی خان مانند سرداران قندهاری خود(تجاوز اول انگلیس) با وجود پافشاری مردم کابل، کشور را بدون سرپوش و بدون مدافع گذاشته با خانواده و کابینه خود به سوی شمال کشور گریخت، تا در همانجا مرد.
انگلیسی ها در سال ۱۸۸۳ دور پادشاهی عبدالرحمن خان؛ نوکر گوش به فرمان انگلیس، بلوجستان را به نام “بلوچستان بریتانوی” اعلام و بعد از اشغال بلوچستان به وسیله نظامیان پاکستانی و جانشین شدن پاکستان به جای انگلیسی ها، در سال ۱۹۵۵ میراحمدخان؛ حاکم بلوچستان را نیز زندانی و بلوچستان را جزو یونت غربی خود اعلام کرد.۳۳
در مقاله میرآزادخان بلوچ نیز آمده است که ابتدا انگلیسی ها بلوچستان را جزو قلمرو ابدالی پنداشته در مذاکرات از آدرس شاه شجاع، صحبت می کردند، در حالی که نام شاه شجاع برای بلوچ ها مفهومی نداشت.
اما بعد از به رسمیت شناختن نصیرخان دوم -فرزند جوان مهراب خان- به حیث جانشین مستقل پدرش در حکومت بلوچستان، نخستین پیمان را با وی امضا کردند که موضوعات دفاعی و تهاجم نظامی بود؛ تا امضای معاهده دوم(۱۸۵۴) طی مدت ۱۳ سال کدام حادثه دیگری میان انگلیس و بلوچستان رخ نداد.
مطالب عمده پیمان ۱۸۵۴ در پیوستگی یا ارتباط موضوعات اتحاد تهاجمی و تدافعی نظامی بود. در پیمان از سران بلوچ خواسته شده بود که در برابر همه دشمنان انگلیس، موقف دشمنانه بگیرند و شرط مذاکره و رابطه با دولت های دیگر باید کسب رضایت دولت بریتانیا باشد و صلاحیت استقرار نیروهای نظامی انگلیس با وضع الجیش آنها نیز به صلاحیت و اجازه انگلیسی ها بود.
اما حکمرانان و مردم بلوچ پیوسته مواد این پیمان ها را نقض می کردند و مناسبات دو کشور را برهم می زدند. به این صورت رابطه انگلیسی ها تا سال ۱۸۷۶ –به مدت ۲۲ سال- منقطع گردیده بود. به همین سبب در ۱۸۷۶ بازهم معاهده ۱۸۵۴ با تغییراتی امضا گردید. این آخرین پیمان باز هم به انگلیسی ها اجازه می داد در مورد به اجاره گرفتن وادی کویته غرض ایجاد پایگاه نظامی با سران اقوام، مذاکره کنند، هرچند فرمان حاکم بلوچستان نافذ بود؛ اما انگلیسی ها چهارچشم ناظر بودند.
بین سال های ۱۸۹۰ الی ۱۸۹۱ قیام های قبایل پشتون، از دامنه کوه های سلیمان بالای انگلیسی ها، آنها نیز عملیات های نظامی را سازمان می دادند.
در همین زمان، انگلیسی ها وادی ژوپ را اشغال و پایگاه نظامی “فورت سندیمن” را با فشار دسته های نظامی بالای بلوچ ها، توانستند اعمار نمایند.۳۴
در سال ۱۸۹۳ -هنگام امضای معاهده دیورند با عبدالرحمن خان- میان میرخدادادخان و انگلیسی ها روی بعضی مسایل، کشیدگی پیدا شد، انگلیسی ها پسرش میرمحمدخان را برضد پدر، تحریک و حمایت کردند. پسر، پدر را خلع نموده خود در مقام حکمرانی نشست.
در سال ۱۸۹۹ بازهم میان انگلیسی ها و اداره بلوچستان، گفتگوهایی بر سر به اجاره گرفتن ناحیه نوشکی و نیابت و انتقال مدیریت آن منطقه به انگلیسی ها (شامل حکومت، حق قضاوت و اجرایی و در مجموع قدرت عمل) انجام شد. این معاهده تسلط مستقیم بریتانیا بر شهزاده بزرگ کویته-تفتان مسلم ساخت.
این آخرین ترتیبات و معاهدات بود که انگلیسی ها را برای مدت ۴۷ سال-تا ۱۹۴۷- بر بلوچستان مستولی ساخت، هرچند که حاکمان منطقه، بلوچ بودند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر