v

v

۱۳۹۱/۰۶/۲۳

جعلیات ایرانی و فارسی بخش دوم



ایران امروزی : ایران، نامی است که در سال 1314 به صورت رسمی بر این کشور گذاشته شده است ولی قبل از آن هم به صورت غیر رسمی در زمان صفویان و قاجاران استفاده می شده است که دلایل استفاده از این نام توسط صفویان و قاجاریان و دلایل رسمی کردن این نام توسط رضا شاه در مقاله مربوطه توضیح داده شده است

آلپر آتاسی

در نوشته قبلی بنده با نام جعلیات ایرانی و وظیفه ملتهای ساکن ایران در مورد نام کشور ایران و زبان فارسی توضیحاتی داده شده بود. مطالب آن مقاله در حقیقت دسته بندی و چکیده تحقیقی بود که از مطالعه مقالات و اطلاعات مختلف در مورد ایران و زبان فارسی حاصل شده اند. در این میان برخی ادعا می کنند که آن مقاله بدون سند می باشد و به زعم خود اسنادی را در نقض مطالب آن ذکر کرده اند. در این مقاله در مورد برخی از این موارد بررسی بیشتری خواهیم داشت و جعلیات بیشتری را آشکار خواهیم کرد
در ابتدای مطلب لازم می دانم چکیده مقاله قبلی را به صورت خلاصه دوباره بیان بکنم. خلاصه آن مقاله در حوزه نام ایران و زبان فارسی به قرار زیر می باشد :

نام ایران:

نام ایران که در موارد مختلف به آن اشاره می شود به سه مفهوم مختلف اشاره می کنند که بنده به شکل زیر دسته بندی کرده ام :

ایران باستان : ظاهرا در دوران باستان کشوری به نام آریانا وجود داشته است که در آن مقاله توضیح داده شد که اگر هم چنین کشوری وجود داشته از نظر جغرافیایی به کشور امروزین ایران ربطی ندارد.

ایران داستان : در برخی از اشعار قدیمی کشوری به نام ایران در مقابل کشور دیگری به نام توران توصیف شده است که عینیت نداشته اند و هر دو به یک اندازه افسانه است و اگر در اشعاری نامی از ایران ذکر می شود اشاره به همان ایران افسانه ای است.

ایران امروزی : ایران، نامی است که در سال 1314 به صورت رسمی بر این کشور گذاشته شده است ولی قبل از آن هم به صورت غیر رسمی در زمان صفویان و قاجاران استفاده می شده است که دلایل استفاده از این نام توسط صفویان و قاجاریان و دلایل رسمی کردن این نام توسط رضا شاه در مقاله مربوطه توضیح داده شده است

زبان فارسی :

در مورد زبان فارسی در مقاله مذکور توضیح داده شده است که زبان مردم سرزمین فارس بوده است که اموروزه منقرض شده است و مردم فارس در زبان دری(زبانی که بغلط فارسی نامیده می شود) آسیمیله شده اند. زبانی که این مقاله بدان نوشته شده است زبان دری می باشد که متعلق به مردم شمال افغانستان می باشد و در دوره ای بیش از هفتصد سال زبان علمی و فرهنگی منطقه از هندوستان تا عثمانی بوده است که به مرور با زوال تمدن ماورالنهر و کاهش اهمیت فرهنگی شمال افغانستان در مناطق مختلف کنار گذاشته شده است ولی فارسها به دلیل منقرض شدن زبان بومیشان، هنوز از این زبان استفاده می کنند. برای مطالعه دلایل این گفته به مقاله مذکور مراجعه بشود.

خلاصه آنکه ثابت کردیم نه نام ایران نامی هزاران ساله بر این کشور است و نه زبان دری(زبانی که به غلط فارسی نامیده می شود) ربطی به مردمان این کشور دارد.

حال به برخی از انتقادات ذکر شده به آن مقاله اشاره می کنم که در کنار آن جعلیات دیگری را روشن خواهم ساخت.

جعلیات نام ایران

در مورد ایران باستان

نوشته اند که طبق نوشته استرابو کشوری به نام آریانا وجود داشته است که شامل پارس و ماد هم می شده است :

کهنترین نمونه‌ی واژه‌ی ایران مال پیش از مسیح هست و مناطق ماد و پارس را نیز شامل میشده است چنانکه استرابو گفته است:

استرابو مردمان پارس و ماد و سغد و باختر و آریا را جزو کشور آریانا مینامد و میگوید

The name of Ariana is further extended to a part of Persia, and of Media, as also to the Bactrians and Sogdians on the north; for these speak approximately the same language, with but slight variations.

ترجمه: سرزمین آریانا به علاوهی این، فراگیرندهی بخشهایی از سرزمین پارس و ماد و همچنین بلخیان(باختریها) و سغدیها در شمال میباشد، زیرا این مردمان با اندکی کم تفاوت، با یک زبان سخن میرانند.

استرابو در کتابش، آریانا، باکتریا، سغد ، کارمانیا، پرشیا و غیره را به عنوان کشورهای مختلف بیان کرده است و مرز و حدود هر یک را در فصلی جداگانه توضیح داده است. که من برای طولانی نشدن مطلب آنها را کپی پیست نمی کنم و هر کس می تواند کتاب استرابو را از آدرس زیر مطالعه بکند:

http://penelope.uchicago.edu/Thayer/E/Roman/Texts/Strabo/home.html

1- اینکه کشوری به نام آریانا وجود داشته است، در مقاله اینجانب توضیح داده شده است و ما آن را ایران باستان نامیدیم ولی طبق کتاب استرابو، مرزهای کشور آریانا در منطقه ای قرار می گیرد که امروزه بخشی از افغانستان است و به کشور ما ربطی ندارد

2- در دوران گذشته کشور گشایی امری رایج بود و هر حاکم قدرتمندی به تحت سلطه در آوردن ملتها و کشورهای دیگر افتخار می کرد لذا طبیعی است که در دوره هایی از تاریخ، آریانا بخشهایی از پرشیا یا ماد را تحت سلطه خود داشته باشد ولی این امر دلیل بر یکی بودن آریانا و پرشیا نیست اگر این طور بود امروزه باید خیلی از کشورهای مختلف دنیا را جزو مغولستان می دانستیم در حالی که جغرافیای مغولوستان کاملا مشخص است و می دانیم که در مقطعی از تاریخ کشورهای زیادی به حکومت مغولها ضمیمه شده اند. استرابو پس از شرح جغرافیای آریانا ادعا می کند که در برحه ای از تاریخ بخشهایی از پرشیا و ماد و باکتریا و سغد به آریانا ضمیمه شده اند.

3- نکته جالب در ترجمه جملات استرابو است که یک جعل واقعی و مغرضانه است. استرابو زبان آریانا و سغد و باکتریا را یکی دانسته است در حالی که در ترجمه فاشیستی، پارس و ماد هم به آن افزوده شده است. توجه داشته باشید که سغد و باکتریا(باختری) در شمال شرقی آریانا قرار دارند ولی پارس و ماد در جنوب غربی آن(در دو جهت مخالف). برای اثبات بیشتر این نکته جمله دیگری از استرابو را شاهد می آوریم، استرابو در بخش جداگانه ای به توصیف کشور کارمانیا می پردازد، کارمانیا تقریبا مابین ایران و پرشیا و ماد است و با هر سه همسایه. استرابو پس از توصیف جغرافیای کارمانیا، زبان آن را به شکل زیر بیان می کند :

Nearchus states that the language and most of the customs of the Carmanians are like those of the Medes and Persians

یعنی زبان کارمانیا شبیه زبان پارس و ماد است. اگر از نظر استرابو زبان آریانا هم شبیه زبان پارس و ماد بوده باشد باید در توصیف کارمانیا همانطور که نام پارس و ماد را به عنوان همسایه های همزبان آن بیان می کند نام آریانا را هم به عنوان همسایه همزبانش ذکر می کرد. پس بنا به کتاب جغرافیای استرابو، آریانا کشوری است با جغرافیای مشخص که ربطی به کشور امروزی ایران ندارد و زبان آن هم با زبان فارس و ماد متفاوت بوده است و زبان آن شبیه زبان باختری و سغدی بوده که ادامه آن زبانها هم زبان دری می باشد

در مورد ایران داستان

نوشته اند که در اشعار شاعران نام ایران آورده شده است که در کل مغایرتی بانوشته بنده ندارد و عموما شاعران به ایران داستان اشاره می کنند و اکثرا به عنوان صیغه مبالغه برای مدح پادشاهان استفاده کرده اند، نام ایران و توران مانند مرغ سیمرغ و شهر جابلقا و جابلسا و غیره افسانه ای هستند و نام بردن از آنها دلیل بر وجود کشوری با آن نام نمی شود. به برخی از این گفته ها نگاه کنیم تا جعلیات بیشتری برایمان آشکار شود :
1.1. رودکی : در کلِ اشعار رودکی فقط یک بار نام ایران آورده شده است و نام پارس حتی یکبار هم آورده نشده است. آن یکبار نام ایران هم به شکل زیر است :

شادی بو جعفر احمد بن محمد آن مه آزادگان و مفخر ایران

آن ملک عدل و آفتاب زمانه زنده بدو داد و روشنایی گیهان

کاملا واضح است که رودکی از نام ایران برای مبالغه و مدح استفاده کرده است و منظور وی کشور فعلی خودش به نام ایران نیست


1.2. ابیاتی از اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین بریده شده و در کنار هم قرار داده شده تا معنی جعلی برای آن ایجاد بکنند. مثلا در مورد خراسان به شکل زیر نوشته اند :

به لفظ پهلوی هرکو شناسد خراسان آن بود کز وی خور آید

خراسان را بود معنی خورآیان کجا زو خور برآید سوی ایران

وقتی به شعر نگاه می کنید فکر می کنید که از نظر گرگانی خوراسان جایی است که از آنجا خورشید به ایران می رسد یعنی خراسان در شرق ایران است.

حال به شکل کامل اشعار نگاه کنید :

زبان پهلوى هر کو شناسد خراسان آن بود کز وى خور آسد

خور آسد پهلوى باشد خور آید عراق و پارس را خور زو بر آید

خراسان را بود معنى خور آیان کجا از وى خور آید سوى ایران

یعنی اسعدی زبان پهلوی را زبانی متفاوت از زبانی که خودش با آن شعر می سراید می داند و توضیح می دهد که خوراسان یک کلمه پهلوی است و به معنی جایی است که از آنجا خور به عراق و پارس می آید ولی اعتراض می کند که این کلمه به ایران و زبان دری ربط ندارد زیرا ایران در شرق خوراسان است و از خوراسان خورشید سوی ایران نمی آید بلکه خورشید ایران در خراسان غروب می کند. توجه بکنید که با حذف یک بیت از وسط دو بیت دیگر چگونه معانی را جعل می کنند.


1.3. در مورد فردوسی و شاهنامه، بیان می کنند که فردوسی در شرح ساسانیان پارس را هم جزو ایران ذکر کرده است. در شاهنامه، ایران و پارس کشورهای جداگانه ای هستند که در جاهای مختلف در مقابل هم ذکر شده اند. در بخش ساسانیان داستان هم باز فردوسی در بیشتر مواقع ایران و فارس را جدا می داند و در برخی مواقع پارس را به عنوان بخشی از ایران ذکر کرده است دلیل آن هم در خود داستان شاهنامه است. طبق افسانه شاهنامه اردشیر پسر حاکم پارس است که حاکمِ ایرانِ داستان از پدر اردشیر می خواهد که اردشیر را به کاخ وی بفرستد در آنجا اردشیر پس از حکایتهای زیاد به همراه دختر اردوان می گریزد و به پارس بر می گردد حاکم ایران به جنگ پارس می رود و در آن جنگ شکست می خورد و بدین ترتیب اردشیر که حاکم پارس بود حکومت ایران را هم به دست می گیرد و از این به بعد در برخی جاها پارس بخشی از ایران ذکر شده یا برعکس. پس در داستان شاهنامه هم ایران و فارس جدا از هم هستند و اشغال یکی توسط دیگری دلیل بر یکسان بودن آنها نمی شود.
2.4. اشعار دیگری هم که از شاعران دیگر مانند نظامی و ... گفته می شود عموما هر کجا نام ایران آورده شده است به معنی ایران داستان است و اشاره به نام کشورشان نیست

در مورد ایران امروزی
•· نوشته اند که از دوران صفوی به این طرف هم نام ایران در منابع مختلفی ذکر شده است که منافاتی با گفته های اینجانب در مقاله قبلی ندارد و این جانب در مقاله قبلی دلیل استفاده از نام ایران توسط صفویان را به تفصیل توضیح داده ام و نیازی به تکرار آن نیست.
اسکناسهای قاجاری که در بالای آن بانک شاهنشاهی ایران نوشته شده است را به عنوان سند رسمی بودن نام ایران بیان می کنند. توجه داشته باشید که اولا نام ایران از زمان صفویه به صورت جسته و گریخته استفاده می شده است و ثانیا اسکناسهای مذکور توسط بانک شاهنشاهی ایران که یک بانک انگلیسی بود و انحصار چاپ اسکناس در ایران را کسب کرده بود چاپ می شد که هیچ ربطی به شاهنشاهی قاجار نداشت. بانک شاهنشاهی ایران یک نام و برند تجاری یک شرکت انگلیسی است. بالاترین مقام این بانک در این کشور، شخص سوم شرکت بانک شاهنشاهی ایران بود و دفتر مرکزی و رئیس آن در لندن قرار داشتند و بر روی اسکناسها نام بانک خودشان را درج می کردند. و گرنه در مراودات رسمی قاجار از نام ممالک محروسه قاجار یا برخی وقتها از نام ممالک محروصه ایران استفاده شده است.



در مورد زبان دری و فارسی

در مورد متفاوت بودن سابقه زبان دری و پارسی

گفته اند که نویسنده تفاوت زبان باختری و دری را نمی داند. نام زبان دری، پس از اسلام به این زبان داده شده است و قبل از آن طبیعتا به زبان دیگری نامیده می شده است که یابندگان کتیبه ها اسم آن را زبان باختری گذاشته اند و زبان باختری زبانی است که جدیدا در مراکز تحقیقاتی به بررسی گذاشته شده است و بیشترین کتیبه های آن در بیست سال اخیر یافته شده اند و اکثر بررسی کنندگان آن به ارتباط بسیار قوی بین آن و زبان دری یا به غلط فارسی و ایرانی اشاره می کنند برای نمونه می توانید به مقاله لوک فری مراجعه بکنید .

در مورد نامیده شدن این زبان به نام زبان دری توسط شاعران قدیمی

گفته اند که شاعران قدیمی هم زبان خود را فارسی نامیده اند. که با هم چند نمونه از آنها را بررسی می کنیم :
1.1. می فرمایند فردوسی بزرگ در شاهنامه شاهکار بزرگ ادبی اش گفته است :

بسی رنج بردم برین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی

من از کلیه عزیزانی که این متن را می خوانند و در دسترس خود شاهنامه دارند، خواهش می کنم حتما قبل از خواندن ادامه مطلب سعی بکنند این بیت را در شاهنامه پیدا بکنند و بعد ادامه مطلب را بخوانند.
چنین بیتی در هیچ شاهنامه ای وجود ندارد و کاملا جعلی است. فکر می کنید چرا از هزاران بیت فردوسی، این بیت جعلی را این چنین تبلیغ کرده اند به نحوی که هیچ کس نسبت به صحت آن حتی شک هم نمی کند. ولی شما با یک تحقیق ساده جعلی بودنش را مشخص کردید. حالا فکر بکنید که این بیت کدام نقیصه فارسگراها را پر می کند که چنین جعل بزرگی را انجام داده اند. فردوسی دهها بیت زیبا و حماسی دارد که در آنها به زبان دری و پارسی هم اشاره می کند چرا هیچ یک از آنها را تبلیغ نمی کنند و این بیت جعلی را در هر مناسبت و نامناسبت بر روی در و دیوار و جلد کتابها و تلویزیون و روزنامه و ... مشاهده می کنیم. دلیل آن اینست که فردوسی در همه ابیات غیر جعلی، زبان خود را دری نامیده است و ربان پارسی را زبان مردمان دیگر.
چنین داد پاسخ که ای پادشا یکی پارسی مردم و پارسا

ز پنجاه بازآوریدند سی ز ایرانی و رومی و پارسی

چنین گفت گوینده پارسی که بگذشت سال از برش چار سی

چنین گفت روشن دل پارسی که بگذاشت با کام دل چارسی



بفرمود تا پارسی و دری نبشتند و کوتاه شد داوری

کجا بیور از پهلوانی شمار بود بر زبان دری ده‌هزار

در مورد دری نامیده شدن این زبان توسط شاعران سرزمین پارس

1- در مورد حافظ می گویند که :

ویا حافظ در یکجا:

زشعر دلکش حافظ کسی شود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

و درجای دیگر:

شکر سخن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله

می خواهند ثابت کنند که دری و فارسی یکی است در حالی که در بیت اول دری اسم زبان است و در بیت دوم پارسی اسم مکان است یعنی از سرزمین پارس. حافظ ابیات دیگری هم در این زمینه دارد که در همه آنها پارسی را یا زبان دیگران معرفی کرد یا به عنوان اسم مکان به کار برده یعنی از نظر حافظ نیز زبانی که به آن شعر می گفته زبان دری بوده و زبان فارسی زبان دیگری می باشد :

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را

ز من به حضرت آصف که می‌برد پیغام که یاد گیر دو مصرع ز من به نظم دری

گفتنی است در کلیه اشعار حافظ حتی یکبار هم نام ایران دیده نشده است



2- در مورد سعدی می گویند :

و یا سعدی میگوید:

چو آب میرود این پارسی به قوت طبع نه مرکبی است که از وی سبق برد پارسی

ولی باز هم در بیت بالا پارسی اسم مکان است. سعدی نیز زبان خود را دری می دانسته است و پارسی را زبان دیگر یا اسم مکان بیان کرده است :

وگر پارسی باشدش زاد بوم به صنعاش مفرست و سقلاب و روم

هزار بلبل دستان سرای عاشق را بباید از تو سخن گفتن دری آموخت

چون در دورسته دهانت نظم سخن دری ندیدم

در مورد متاخر بودن سراییش شعر به زبان دری در فارس

گفته اند که بنده اطلاع ندارم و دو نمونه آورده اند(ابن بلخی و روزبهان ابومحمدبن ابی نصربن روزبهان بقلی) که قبل از حافظ و سعدی در شیراز به زبان دری شعر گفته اند ولی هردوی آنها اتفاقا اصلیت پارسی ندارند وطبق منابع خودشان یکی بلخی الاصل است و یکی دیلمی است. یعنی افرادی که اصلیتی غیر فارسی دارند و به دلایل خانوادگی با زبان دری آشنا بوده اند ولی مقیم سرزمین فارس شده اند و در آنجا به زبان دری نوشته اند. آیا این دلیل می شود که در سرزمین پارس از قدیم نوشتن و سرایش شعر به زبان دری رایج بوده است؟

در مورد این که مردم فارس ادبیات شفاهی و فولکلور ندارند

در این مورد نوشته اند که :

اقوامی که سده‌ها شهرنشین شده‌اند، دیگر دنبال ادبیات شفاهی نیستند..اما از بوشهر (بخشی در واقع از استان) برای نمونه ادبیات شفاهی به گویش فارسی بوشهری فراوان است. یا به زبان فارسی‌بختیاری و لری و غیره..که همه بازماندگان پارسی‌میانه هستند.

اول خودشان قبول می کنند که فارسها ادبیات شفاهی و فولکلور ندارند ولی دلیل آن را شهر نشینی می دانند درحالی که مردمان شهرههای بسیار بزرگتر از شیراز و اصفهان و کرمان و تهران هم داری فولکلور غنی هستند و تنها دلیل نبودن ادبیات فولکلور بین جامعه دری زبان( به غلط فارس زبان)، محو زبان گذشتگان و آسیمیله شدن آنها در یک زبان و فرهنگی است که آن را از منابع مکتوب یاد گرفته اند. سپس هم اشاره می کنند که ملیتهای دیگر مانند لرها و بختیاری ها و ... دارای ادبیات فولکلور هستند. بله، هر ملتی که کمتر در معرض آسیمیلاسیون بوده فرهنگ و فولکلور خود را نیز حفظ کرده، ملتهای مذکور زبانشان از زبان دری کمتر آسیب دیده و توانسته اند تا حدودی زبان خود را حفظ بکنند و به تبع آن فولکلور خود را نیز حفظ بکنند. خصوصا این که دری زبانان افغانستان که زبان دری زبان بومیشان است دارای فولکلور بسیار غنی در این زبان هستند ولی پارسها، ترکها، لرها، کردها، عربها و غیره ای که آسیمیله شده و دری زبان شده اند و امروزه همه آنها را اصطلاحا فارس می نامند دارای فولکلور و ادبیات شفهای نیستند

در نهایت

سعی کرده اند که با ذکر مشابهت کلمات یا جملاتی از زبان پهلوی و زبان دری، یکسان بودن این دو زبان را ثابت بکنند. همین افراد وقتی که مطالبی که توسط برخی نویسنده ها در مورد مقایسه زبان ترکی و سومری را می بینند اعتراض می کنند که با مشابهت چند کلمه یا جمله نمی توان دو زبان را یکسان دانست ولی خودشان از همان روش استفاده می کنند.

دیگر این که سعی می کنند با کپی پیست کردن مطالب مختلف از سایتهای مختلف نوشته خود را اولا به ظاهر علمی نشان دهند و در ثانی مطلب را آنقدر طولانی و پیچیده بکننده که خواننده از خواندن آن صرف نظر بکند و یا بدون خواندن آن جعلیات نظرشان را قبول بکند که فکر می کنم دیگر چنین حناهایی رنگی ندارند

نتیجه گیری
باز هم با صدای بلند تکرار می کنیم که در تاریخ، کشوری به نام ایران وجود نداشته و اگر هم با نامی مشابه ایران کشوری وجود داشته، به کشور ما ربطی ندارد و در جغرافیای دیگری بوده است و ایران داستانی و افسانه ای هم احتمالا اشاره به آن سرزمین دارد و ربطی به کشور ما ندارد، صفویان هم چون بر آن سرزمینها تسلط داشتند می توانستند خودشان را حاکم ایران بنامند ولی چنین ارتباطی بین کشور امروزی ما و ایران باستان یا داستان دیگر وجود ندارد.
باید قبول کنیم که ایران کشوری کثیر الکله با مرزهای شناخته شده در سازمان ملل است که در سال 1314 به این نام نامگذاری شده است و پس از آن نیز یکبار بخشی از(بحرین) آن جدا شده است و در سال 57 هم نامش به جمهوری اسلامی ایران تغییر یافته است. این نام برای این سرزمین نه سابقه تاریخی دارد و نه تقدس یا معنای نژادی و قومی
زبان دری(زبانی که به غلط فارسی نامیده می شود) زبان بومی هیچ یک از ملیتهای ساکن ایران نیست و هیچ جایگاه تاریخی یا ملی در بین مردم این سرزمین ندارد.

آلپر آتاسی

شهریور 91

Source: http://www.iranglobal.info/node/10045

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر